جدول جو
جدول جو

معنی برهنه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

برهنه کردن
(مُ آ)
عریان کردن. (ناظم الاطباء). لخت کردن. عور کردن. لوت کردن. اعراء. تجرید. تعریه. تکشیف. حسر. قشد. قشط. کاشفه. کشط. کشف. کفح. مکاشفه:
چرا خامش نباشی چون ندانی
برهنه چون کنی عورت به بازار؟
ناصرخسرو.
زآنچه دانم که برهنه کندم فردا
خیره بر خویشتن امروز چه پوشانم ؟
ناصرخسرو.
استکشاف، برهنه کردن خواستن از کسی. (از منتهی الارب). حسر، برهنه کردن اندامی از اندامهای خود. سفر، موی و روی برهنه کردن. (دهار).
- برهنه کردن راز، فاش کردن آن:
کسی کو برهنه کند راز دوست
روا باشد ار بردرانیش پوست.
ابوشکور.
- برهنه کردن سر، بی کلاه کردن آن. کلاه و دستار و جز آن از سر برگرفتن: سفر، برهنه کردن سر و جز آن. (از منتهی الارب).
-
لغت نامه دهخدا
برهنه کردن
للتّجريد
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
برهنه کردن
Bare
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
برهنه کردن
dénuder
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برهنه کردن
উলঙ্গ করা
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
برهنه کردن
ننگا کرنا
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به اردو
برهنه کردن
soymak
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
برهنه کردن
kufunua
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
برهنه کردن
desnudar
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
برهنه کردن
entblößen
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
برهنه کردن
роздягати
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
برهنه کردن
rozbierać
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
برهنه کردن
裸露
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به چینی
برهنه کردن
despir
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
برهنه کردن
spogliare
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
برهنه کردن
ontbloten
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
برهنه کردن
раздевать
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به روسی
برهنه کردن
เปลือย
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
برهنه کردن
membuka pakaian
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
برهنه کردن
नंगा करना
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به هندی
برهنه کردن
להפשיט
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به عبری
برهنه کردن
裸にする
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
برهنه کردن
벗기다
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرانه کردن
تصویر کرانه کردن
به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرانه کردن
تصویر کرانه کردن
دوری کردن، دست کشیدن: (... از ظلم و جور و بیداد کرانه کردیم میخواهیم که این کار بر نهج قاعده دین و قانون اسلام بفرمان خلیفه باشد) (سلجوقنامه ظهیری)، گوشه گرفتن عزلت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریده کردن
تصویر بریده کردن
تعیین کردن، تقریض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهانه کردن
تصویر بهانه کردن
دست آویز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتنی کردن
تصویر برتنی کردن
تکبرکردن خود نمایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنزه کردن
تصویر برنزه کردن
Bronze, Tan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برشته کردن
تصویر برشته کردن
Roast
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
Optimize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برشته کردن
تصویر برشته کردن
жарить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برنزه کردن
تصویر برنزه کردن
бронзировать , загорать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
оптимизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برشته کردن
تصویر برشته کردن
rösten
دیکشنری فارسی به آلمانی